از تنهایی گریزی نیست
بگذار اغوشم برای همیشه یخ بزند
نمیخواهم کسی شال گردن اضافی اش را دور گردن ادم برفی احساس من بیندازد
اینجا زمین است!ساعت به وقت انسانیت خواب است!
عجب موجود سخت جانی است دل!
هزار بار تنگ میشود!ترک برمی دارد!
می شکند!
می سوزد!
ولی باز هم می تپد!
|